کد مطلب:129424 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:121

گزارش امنیتی ابن زیاد به یزید
«عبیدالله زیاد پس از كشتن مسلم و هانی، سرهاشان را به وسیله هانی بن أبی حیه وادعی و زبیر بن اروج تمیمی نزد یزید بن معاویه فرستاد و به دبیر خویش، عمرو بن نافع، فرمان داد كه داستان مسلم و هانی را برای یزید بنویسد. دبیر نامه ای نوشت و نامه را طول داد و او نخستین كسی بود كه نامه بلند نوشت عبیدالله آن را دید ولی نپسندید و گفت: این طول دادن و زیاده گویی چیست؟ بنویس:

اما بعد، سپاس خدایی را كه حقّ امیرالمؤمنین را ستاند و رنج دشمنش را خود از او برداشت. به عرض امیرالمؤمنین اكرم الله می رسد كه مسلم بن عقیل به خانه هانی بن عروه مرادی پناه برد. من بر آن در، جاسوس قرار دادم و مردم را برای دسیسه چینی نزد


آنها فرستادم در كارشان كنكاش كردم و بدان پی بردم! خداوند مرا بر آن دو پیروز كرد و آنان را آوردم و گردن زدم. اینك سرهاشان را همراه هانی بن ابی حیّه همْدانی و زبیر بن اروح تمیمی فرستادم. این دو گوش شنوا دارند و فرمانبردار و خیرخواهند. امیرالمؤمنین می تواند هرچه دوست دارد از آنها بپرسد، زیرا اینان اهل صدق و فهم و پارسایی اند! والسلام) [1] .

«یزید در پاسخ نوشت: تو همان گونه كه من خواسته ام بوده ای. دور اندیشانه عمل و دلیرانه اقدام كرده ای. با لیاقت و كاردانی خویش، انتظاری را كه از تو داشتم برآوردی و رأی مرا درباره ات به اثبات رساندی. من دو فرستاده تو را فرا خواندم و از آنان محرمانه پرس و جو كردم و رأی و فضیلتشان را همان طور كه نوشته بودی یافتم. نسبت به آنها نیكی كن. شنیده ام كه حسین بن علی رهسپار عراق گشته است. مكان های دیده بانی[بنا كن] و نگهبان بگمار! نسبت به مردم مشكوك باش! آنان را به تهمت بگیر ولی تنها آنهایی را كه با تو می جنگند بكش! اخبار همه پیشامدها را برایم بنویس. السلام علیك و رحمة اله» [2] .

ابن شهر آشوب نوشته است كه یزید ملعون آن دو سر شریف را بر یكی از دروازه های دمشق آویزان كرد. [3] .

یعقوبی نقل می كند كه یزید به ابن زیاد نوشت و او را به قتل امام حسین (ع) فرمان داد: «حسین (ع) از مكّه آهنگ عراق كرد. یزید عبیدالله زیاد را والی كوفه گردانیده بود و به او نوشت: شنیده ام كه كوفیان به حسین نوشته اند كه نزد آنان برود و او از مكّه به سوی آنها رهسپار شده است. از میان شهرها، شهر تو و از میان روزگاران روزگار تو، به او مبتلا گشته است. یا او را بكش یا آن كه به نسب خود و به پدرت عُبید باز می گردی، پس هشدار كه از دست


تو نگریزد.» [4] .


[1] تاريخ الطبري، ج 3، ص 292: الارشاد، 200. تأمل در اين روايت به خوبي نشان مي دهد كه چگونه كارگزاران ستمگران حقايق امور را بر رؤسايشان مي پوشند و امور بزرگ را در چشم آنان كوچك جلوه مي دهند. آنان اين كار را از طريق گزارش هاي دروغ و مأموران آموزش ديده و وظيفه شناسي به انجام مي رساندند كه نقش هاي دروغين خويش را به خوبي ايفا مي كردند.

[2] تاريخ الطبري، ج 3، ص 293؛ الارشاد، ص 200.

[3] مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 93.

[4] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 155؛ و ر.ك: القعد الفريد، ج 5، ص 130؛ مثير الاحزان، ص 40، انساب الاشراف، ج 3، ص 271.